۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

دوازده ساعت از زندگی من

سی دقیقه نیمه شب 22شهریور تلفن خونه زنگ میزنه و من با نگرانی جواب میدم...یکی از اشناها زنگ زده میگه من اشتباهی از اتوبوس پیاده شدم الان میدون فردوسی ام میخوام برم راه اهن چیکار کنم؟
خوب منم گفتم برو سوار هم.ن اتوبوسی شو که پیاده شدی و بقیه مسیر
ساعت نه صبح همان روز یکی از اشناها من خرید کردم تو یه چک دو ماهه بنویس بده من ..قبلا بارها من بهش گفتم چک نمیدم و..اخرشم گرفت و رفت من موندم که این به موقع پول میریزه به حساب یا نه؟
ساعت یازده یکی زنگ زده :من گوشیم خرابه و کجا ببرم تعمیرش کنم ؟و چنتا سوال دیگه
نیم ساعت بعد یکی دیگه زنگ زده اقا من میخوام شیشه عینکمو عوض کنم جایی رو سراغ داری که برم ....؟
این یه گوشه ای از زندگی منه

۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

همشهری

بدون شک روزنامه همشهری یکی از پرتیراژترین روزنامه های ایران میباشد و البته این تیراژ بیشتر مرهون صفحهات اگهی این روزنامه میباشد.
امری که باعث اقبال مردم به یک روزنامه میشود در درجه اول اخبار ان روزنامه میباشد و همه خریداران یک نشریه حتی اگر بخاطر نیازمندیها مجبور به این کار شده باشند حداقل نیم نگاهی به صفحه اول و تیترهای ان انداخته و سپس به سراغ اگهی ها میروند..
دیروز صبح انفجار لوله انتقال گاز در حوالی مشهد و کشته و مجروح شدن عدهای یکی از مهمترین اخباری بود که روی صفحه خبرگزاریها رفت.والته بخاطر تعطیلی هیچ روزنامه ای قادر به انتشار ان نبود ..
با توجه به اینکه این اتفاق صبح روز شنبه اتفاق افتاده بود انتظار میرفت که امروز روزنامه همشهری به ان پرداخته و در مورد ان اطلاع رسانی کند ...
ولی وقتی امروز صبح من تمام صفحات داخلی این روزنامه را نگاه کردم یک لحظه به خودم شک کردم که شاید خبر شایعه ای بوده و بس..
ایا امکان دارد یک روزنامه با تیراژی بالا این خبر را منتشر نکند؟حتی در چند سطر کوچک و در صفحات داخلی؟
کشته شدن شش نفر و زخمی شدن تعداد ی بیش از این ایا ارزش خبری ندارد؟
ایا بهتر نیست روزنامه همشهری بجای انتشار چند صفحه به اصطلاح خبری هرروز یک ویژه نامه پر از اگهیهای خبری انتشار دهد.؟

۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

سکوت

وقتی قیف هست قیر نیست و وقتی قیر هست حس کارکردن نیست.
نتیجه اخلاقی:زمستون سقف چکه خواهد کرد

۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

درون و برون

ادمیان دو دسته ان یا درونگران یا برونگرا.....
ادمای برون گرا همیشه سعی میکنن چیزی تو دلشون نگه ندارن خوشحالیشونو میشه زود فهمید و غمشونم همینطور.
اما درونگراها همیشه سعی میکنن احساساتشونو واسه خودشون نگه دارن و خیلی سخت میشه فهمید تو وجودشون چه خبره.
اما مشکل از اینجا شروع میشه که این وسط یه کسایی پیدا شدن که اینو هم ایرانیزه کردن(ایرانیزه کردن یعنی قاطی کردن چنتا چیز و تولید یه محصول جدیدولی عجیب ,نمونش پیکان موتور پژویی یا بر عکسش پژو اردی)
این دسته که روز بروزم دارن زیاد میشن هر چی غم دارن میریزن بیرون همیشه دوست دارن خودشونو غمگین نشون بدن مخصوصا وقتی یه ادمی رو گیر بندازن که یه کم خودشو مقید بدونه به اینکه به حرف طرف مقابل باید گوش داد. واویلا داره این حالت..
حالا که توییتر و فرند فید و وبلاگستانم که هست چه بهتر..
هرجا که سرک بکشی اه هست و ناله ..انگار که مصیبت کشی یه جور افتخار شده ....
یارو تا خرخره شنگوله ولی تو این حالتم تا یکی رو میبینه تو همون حالتشم که داره شکوفه میزنه به زمون و زمانه فحش میده..
دنیا شده محل ری...اینا و ماهم باید بشینیم و نگا کنیم ...
اصلا این شده یه مرض واگیر خطر دار که هنوزم واکسنش پیدا نشده .....اگه نتونی خودت وفق بدی میشی بی خیال و بی عار..



۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

روز جهانی وبلاگ

امروز روز جهانی وبلاگ نامیده شده.حالا چرا و به چه علت این امر برای من معلوم نیست شاید بعد از این پست برم و دربارش یه تحقیق بکنم .
اما فکر میکنم چیزی حدود ده سال از وبلاگ نویسی تو ایران میگذره و دو شخصی که جز اولین و پایه گذار وبلاگ نویسی تو ایران هستند الان یکیشون در غربت و دیگری در زندان دارن روزگارشونو سر میکنند که نفر دوم سرنوشت تلخی پیدا کرده.
سلمان که اولین وبلاگ نویس ایرانی بود و البته تا اونجا که من میدونم تو دبی زندگی میکنه .
ولی موضوع اصلی حسین درخشان هست که الان تو زندانه و بااینکه دادگاهش هم برگزار شده هیچ خبری ازش نیست.
با اینکه قبل از دادگاهش خانوادش با راه اندازی وبلاگی سعی در جلب حمایت کردند ولی بعد از محاکمه حسین تمام سرو صداها خوابید.
من با همین چند خط سعی کردم یادی از این شخص کرده باشم تا بدونیم که اگه وبلاگ و وبلاگنویس ایرانی هست چه کسی شروع کنندش بوده و همینطور مشوق ما که وبلاگنویسی رو شروع کنیم و خیلی از بچه های وبلاگنویس با همین وبلاگ شزوع کردن و الان به جایی رسیدن .
بی انصافی بود اگه من روز جهانی وبلاگ یادی از حسین و سلمان نمیکردم.

۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

نمیدونم چیه و جرا نسبت به نوشتن حس و حال خوبی ندارم نه اینکه نخوام و یا تنبلیم بیاد در حقیقت یه جورایی یه حس منفی ناخوداگاه پیدا کردم ...نسبت به اینکار .
دیوارا خیلی بلندتر ازاونی که فکر میکردم شده و .............
شاید به تدریج این حس از بین بره و بتونم به حال و هوای قبلیم برگردم

۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

دوباره و چند باره

خوب فعلا از چیز خبری نیست و من دارم مینویسم کاش میتونستم اونایی که بعد از چیز نوشته بودم بیارم اینجا بد نیست ادم چرت و پرتاشو یه جایی داشته باشه .
تا بعد که نوشتنم بیاد و البته قبلش اخرین پستمو میذارم اینجا
دنبال یه جا میگردم یه جای کوچیک به اندازه چن کیلو بایت فضا جایی که بتونم بنویسم جاهای قبلی رو گرفتن نمیشه رفت جالبه که وقتی میخوام برم تو خونه خودم باید یا تونل بزنم و یا از دیوار همسایه برم تو .چراغا رو نباید روشن کنی تا کسی نفهمه که خونه ای .
از اینجا هم خوشم نمیاد مثل یه اتاق میمونه که بهت یه تخت دادن و از رو ناچاری مجبوری تحملش کنی.....حالا بگردم ببینم تا چی میشه.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

نارسیس

الان فکر میکنم یک سالی میشه که ویندوز 7 به بازار اومده ولی هنوز نرم افزارای ایرانی تو اکس پی گیرن حتی نتونستن با وستا هم کنار بیان.
نمونش همین دیکشنری نارسیس که باعث شد 11500تومن پول بی زبون رو دور بریزم .حتی فروشنده هم به من نگفت این با ویندوز 7 سازگار نیست بااینکه میدونست من ویندوز 7 دارم.

۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

غربت

زندگی تو غربت اگه هزار تا بدی داشته باشه یه خوبی داره و اونم اینه که اونجا دیگه خبری از فیل تر نیست