۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

پتروس پخمه

اول که داستان من با ایرانسل تموم نشد و من مجبور شدم قید ده هزار تومنو بزنم....
و البته قید یه سیم کارت هدیه رو....
دوم اینکه امروز بعداز ظهر مغازه بودم که تلفن زنگ زد و وقتی برداشتم یه صدایی که به نظرم اشنا میومد شروع کرد به احوالپرسی..
من همینجوری گیج مونده بودم که این کیه و این حرفا و ازش پرسیدم شما؟
گفت منو نمیشناسی دوست دوران راهنمایی دبیرستان دانشگاه ...عروسیم اومدی...همون که گفت دوران راهنمایی شناختمش..ما به هم نزدیک بودیم و البته تو دبیرستان چون اون فامیلیش با الف شروع میشد از هم جدا افتادیم و البته دانشگاه باهم بودیم ولی اون با کسایی دیگه دمخور شدوو...بقیه ماجرا .
بعد از دانشگاه دوستم رفت سربازی و من معاف شدم (شکر خدا)بعدشم که رفت ازدواج و دنبال زندگیش ..گاه گداری با هم تماس داشتیم تا اینکه اون رفت زنجان و ...وصاحب مزرعه شد وبه نون و نوایی رسید.
اخرین باری که تماس گرفتم باهاش خیلی سرد صحبت کرد و به بهانه اینکه کار دارم و بعدا زنگ میزنم بهت تماس قطع شد.
و البته به قولش عمل کرد و امروز بعد چندین سال زد و حال و احوال و سراغ از بچه های همدوره ای گرفت خوب منم که بی خبر..
بعد رفت سر اصل مطلب که نتوسته مزرعه رو اداره کنه و بعد از سی میلیون ضرر مجبور به فروشش شده و حالا هم اومده تهران زندگی میکنه که خوب من ناراحت شدم چون این دومین دوستی که میبینم اینطوری میشه و مقصرشم همون گوشتای وارداتی برزیلی هستن که دارن دامداری هارو به خاک سیاه مینشونن .
حالا هم دنبال کار میگرده و حاضر نیست که هر کاری رو هم قبول کنه..با این که از نظر مالی شدیدا در تنگناس..
به هیچ عنوان دلم نمیخواست که این دوست سابق رو تو این وضع ببینم و البته کمکشم میکنم..اگه بتونم ولی مطمئنم که همونطور که دلم نمیخواست و نمیخواد دوستامو در همچین موقعیتی ببینم .دلم نمیخواد که دوباره ببینمش ..از امروز با یکی دونفر درباره کار صحبت کردم و فردا هم همینکارو میکنم ولی مطئنم که از هر گونه قرار ملاقات حضوری فراری خواهم بود.
خوب زور که نیست نمیخوام ببینمش.

۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه

الان و ابن لحظه هفتادو دوساعت است که "جی پی ار اس" سیم کارت ایرانسل من قطع شده و البته من نه تنها یکبار بلکه بارها با بخش خدمات ایرانسل تماس گرفتم البته در هر بار تماس مجبور شدم حرفهای تکراری و بی فایده ای را تحمل کنم که نه تنها وقت من رو هدر داده بلکه هزینه ای اضافه نیز برای من تحمیل کرده..هر بار تماس با ایرانسل حدود صد ثانیه از وقت شما باید صرف شنیدن جملات تکراری بشه و صد البته که این هزینه از اعتبار شما کم خواهد شد و یا برروی قبض تلفن موبایل یا تلفنتان میاد.

بعد از تماس وقتی به اپراتور مربوطه مشکل خودمو گفتم کلی قربون صدقم رفت و گفت من مشکل شمارو به بخش فنی گزارش میکنم و براتون پرونده تشکیل میدم و اگر تا بیست و چهار ساعت بر طرف نشد شما با این شماره پرونده مشکل خودتون رو پیگیری کنید..

خوب بعد از تحمل بیست و چهار ساعت بی اینترنتی و عدم رفع ایراد مجددا با پشتیبانی ایرانسل تماس گرفتم و اینبار بعد از تحمل چرت و پرت های ضبط شده و شنیدن چندباره لطفا منتظر بمانید به اپراتور وصل شدم و اپراتور مربوطه بعد از اینکه قربون صدقم رفت کلی،گفت :اقا مشکل شما به بخش فنی ارجاع شده ولی بخاطر جشنواره پاییزه همکاران ما در حال رفع مشکل هستن.و شما بیست و چهار ساعت دیگه هم تحمل کنید مطمئنا مشکل شما حل خواهد شد و اکنون من بعد از تحمل بیست چهار ساعت دیگه مجددا تماس گرفتم و اینبار اپراتور مربطه خیلی راحت بهم گفت من نمیتونم کمکی بهتون بکنم چون سیستم ما قطع میباشد و در حال حاضر امکان رسیدگی به مشکل شما نمیباشد بهتر است با یک گوشی دیگه امتحان کنید و اگر کار کرد باید تنظیمات گوشیتونو مجددا ست کنید..و یا فردا صبح مجددا تماس بگیرید تا جواب مشکلتون داده بشه.

خوب برادر جان من مشکلم اینه که سیستم شما اعتبار منو صفر کرده در حالیکه تازه به مدت یکماه شارژ کردم و فقط یکروز از شارژش گذشته بود .

روزهای اول که این سیستمو معرفی کردید کیفیت خوب بود و لی الان انقدر افت کرده که هر چند دقیقه یکبار ارتباط قطع میشه خوب وقتی اعتراض میکنیم خیلی خونسرد میگید چون مشترک زیاده و استفاده میکنن دی سی میشه و مشکلی نیست.

اگه از نظر شما مشکلی نیست ولی از نظر ما دی سی(قطع شدن اینترنت) شدن بدترین مشکله.

چرا باید سیستم داخلی یه شرکت بزرگ مخابراتی قطع باشه و اپراتور نتونه به مشکل مشترکین رسیدگی کنه..؟

من خودم میدونم که مشکل من یه مشکل سخت افزاری یا نرم افزاری مربوط به من نیست بلکه یک اشتباه لپی بوده از طرف شرکت ایرانسل که خیلی راحت میشد جبران کرد و لی من نمیدونم چرا باید بیشتر از سه شبانه روز من منتظر بمونم و هیچگونه رسیدگی هم به کار من نشه؟

متاسفانه و هزار بار با تاسف باید بگم که در حال حاضر من مجبورم برای ارتباط با دنیای وب از جی پی ار اس استفاده کنم.و راه دیگه ای هم ندارم.

متاسفانه ایرانسل بعد از اینکه تونست مشترکان زیادی رو جذب کنه به شدت از کیفیت خدماتش کم شده وبه علت نقص در سیستم حمایت از مصرف کننده فکر نکنم به فکر افزایش کیفیت خدماتش باشه.....و صد البته انکه به جایی نرسد فریاد است..

خوب الان به اون هفتادو ساعت بیست وچهار ساعت اضافه شده و بالاخره امروز صبح یکی جواب منو داد و گفت که خیلیا دچار این مشکل شدن و طول میکشه تا مشکل همه حل بشه باید منتظر باشید.

خوب نمیشد اینو روز اول میگفتن.؟!

۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه

برای اینکه یه سوژه از نوشتن از یاد ادم نره چیکار باید کرد؟
اونو یه جایی نوشت و بعدش تو یه فرصت مناسب روش کار کرد؟
یا نه همون لحظه شروع به نوشتن کنی و بقیه ماجرا...
حالا همه اینا به کنار کار ما شده عین جهنم ایرانیا
وقتی سوژه هست قلم وکاغذ نیست و قتی ابزارش هست سوژه نیست.

۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

war جنگ حرب شر

اگه از من بپرسن اولین روز مدرسه و خاطره ای که داری.
من چیزی جز ترس و اضطراب و اژیر قرمز و پناهگاه یادم نمیاد
خوشبختانه یا متاسفانه اولین روز مدرسه من اول مهر ماه یکهزارو سیصدوپنجاه ونه بود حمله هوایی شد سر کلاس بودیم و ریختن ما تو زیر زمین مدرسه که اسم پناهگاهو داشت..
200-300تا بچه دبستانی که بعضیاشون شلوارشون خیس شده بود...
بغض کرده بودم ترسیده بودم میترسیدم نمیتونستم گریه کنم الانم نمیتونم...ولی ترسیده بودم یه دنیا
میگفتن صدام حمله کرده ......
مادرم اومد منو برد خونه یعنی هممون رفتیم و بعد ازون صدام فقط شبا میومد ...

۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

دوازده ساعت از زندگی من

سی دقیقه نیمه شب 22شهریور تلفن خونه زنگ میزنه و من با نگرانی جواب میدم...یکی از اشناها زنگ زده میگه من اشتباهی از اتوبوس پیاده شدم الان میدون فردوسی ام میخوام برم راه اهن چیکار کنم؟
خوب منم گفتم برو سوار هم.ن اتوبوسی شو که پیاده شدی و بقیه مسیر
ساعت نه صبح همان روز یکی از اشناها من خرید کردم تو یه چک دو ماهه بنویس بده من ..قبلا بارها من بهش گفتم چک نمیدم و..اخرشم گرفت و رفت من موندم که این به موقع پول میریزه به حساب یا نه؟
ساعت یازده یکی زنگ زده :من گوشیم خرابه و کجا ببرم تعمیرش کنم ؟و چنتا سوال دیگه
نیم ساعت بعد یکی دیگه زنگ زده اقا من میخوام شیشه عینکمو عوض کنم جایی رو سراغ داری که برم ....؟
این یه گوشه ای از زندگی منه

۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

همشهری

بدون شک روزنامه همشهری یکی از پرتیراژترین روزنامه های ایران میباشد و البته این تیراژ بیشتر مرهون صفحهات اگهی این روزنامه میباشد.
امری که باعث اقبال مردم به یک روزنامه میشود در درجه اول اخبار ان روزنامه میباشد و همه خریداران یک نشریه حتی اگر بخاطر نیازمندیها مجبور به این کار شده باشند حداقل نیم نگاهی به صفحه اول و تیترهای ان انداخته و سپس به سراغ اگهی ها میروند..
دیروز صبح انفجار لوله انتقال گاز در حوالی مشهد و کشته و مجروح شدن عدهای یکی از مهمترین اخباری بود که روی صفحه خبرگزاریها رفت.والته بخاطر تعطیلی هیچ روزنامه ای قادر به انتشار ان نبود ..
با توجه به اینکه این اتفاق صبح روز شنبه اتفاق افتاده بود انتظار میرفت که امروز روزنامه همشهری به ان پرداخته و در مورد ان اطلاع رسانی کند ...
ولی وقتی امروز صبح من تمام صفحات داخلی این روزنامه را نگاه کردم یک لحظه به خودم شک کردم که شاید خبر شایعه ای بوده و بس..
ایا امکان دارد یک روزنامه با تیراژی بالا این خبر را منتشر نکند؟حتی در چند سطر کوچک و در صفحات داخلی؟
کشته شدن شش نفر و زخمی شدن تعداد ی بیش از این ایا ارزش خبری ندارد؟
ایا بهتر نیست روزنامه همشهری بجای انتشار چند صفحه به اصطلاح خبری هرروز یک ویژه نامه پر از اگهیهای خبری انتشار دهد.؟

۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

سکوت

وقتی قیف هست قیر نیست و وقتی قیر هست حس کارکردن نیست.
نتیجه اخلاقی:زمستون سقف چکه خواهد کرد

۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

درون و برون

ادمیان دو دسته ان یا درونگران یا برونگرا.....
ادمای برون گرا همیشه سعی میکنن چیزی تو دلشون نگه ندارن خوشحالیشونو میشه زود فهمید و غمشونم همینطور.
اما درونگراها همیشه سعی میکنن احساساتشونو واسه خودشون نگه دارن و خیلی سخت میشه فهمید تو وجودشون چه خبره.
اما مشکل از اینجا شروع میشه که این وسط یه کسایی پیدا شدن که اینو هم ایرانیزه کردن(ایرانیزه کردن یعنی قاطی کردن چنتا چیز و تولید یه محصول جدیدولی عجیب ,نمونش پیکان موتور پژویی یا بر عکسش پژو اردی)
این دسته که روز بروزم دارن زیاد میشن هر چی غم دارن میریزن بیرون همیشه دوست دارن خودشونو غمگین نشون بدن مخصوصا وقتی یه ادمی رو گیر بندازن که یه کم خودشو مقید بدونه به اینکه به حرف طرف مقابل باید گوش داد. واویلا داره این حالت..
حالا که توییتر و فرند فید و وبلاگستانم که هست چه بهتر..
هرجا که سرک بکشی اه هست و ناله ..انگار که مصیبت کشی یه جور افتخار شده ....
یارو تا خرخره شنگوله ولی تو این حالتم تا یکی رو میبینه تو همون حالتشم که داره شکوفه میزنه به زمون و زمانه فحش میده..
دنیا شده محل ری...اینا و ماهم باید بشینیم و نگا کنیم ...
اصلا این شده یه مرض واگیر خطر دار که هنوزم واکسنش پیدا نشده .....اگه نتونی خودت وفق بدی میشی بی خیال و بی عار..



۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

روز جهانی وبلاگ

امروز روز جهانی وبلاگ نامیده شده.حالا چرا و به چه علت این امر برای من معلوم نیست شاید بعد از این پست برم و دربارش یه تحقیق بکنم .
اما فکر میکنم چیزی حدود ده سال از وبلاگ نویسی تو ایران میگذره و دو شخصی که جز اولین و پایه گذار وبلاگ نویسی تو ایران هستند الان یکیشون در غربت و دیگری در زندان دارن روزگارشونو سر میکنند که نفر دوم سرنوشت تلخی پیدا کرده.
سلمان که اولین وبلاگ نویس ایرانی بود و البته تا اونجا که من میدونم تو دبی زندگی میکنه .
ولی موضوع اصلی حسین درخشان هست که الان تو زندانه و بااینکه دادگاهش هم برگزار شده هیچ خبری ازش نیست.
با اینکه قبل از دادگاهش خانوادش با راه اندازی وبلاگی سعی در جلب حمایت کردند ولی بعد از محاکمه حسین تمام سرو صداها خوابید.
من با همین چند خط سعی کردم یادی از این شخص کرده باشم تا بدونیم که اگه وبلاگ و وبلاگنویس ایرانی هست چه کسی شروع کنندش بوده و همینطور مشوق ما که وبلاگنویسی رو شروع کنیم و خیلی از بچه های وبلاگنویس با همین وبلاگ شزوع کردن و الان به جایی رسیدن .
بی انصافی بود اگه من روز جهانی وبلاگ یادی از حسین و سلمان نمیکردم.