۱۳۹۱ آبان ۲, سه‌شنبه

دوباره شروع میشه دوباره دلم میخواد بنویسم نمیدونم این چندمین برگشته دیگه حسابش از دستم در رفته!
مثل اولین روزای بلاگ نویسی اشتیاقی نیست شاید فیس بوک و توییترو بقیه بدون اینکه ادم بفهمن رمق ادمو میگیرن و نایی برا    
نوشتن نمیمونه
همه اینا رو که میذارم کنار هم میبینم نوشتن یه چیز دیگس بنویسی بعدشم بندازی دور.‏
از ادمایی بنویسم که با اینکه دوست داشتن و مشتاق بودن برا اینکه بقول خودشون کلاس بذارن و شان خودشونو حفظ کنن بی میل و رغبت اومدن جلو ولی چشاشون یه چیز دیگه بود ادماییی که صحبت از رفتن که میشد رنگشون سفید میشد ولی نگفتن 
کسایی که تو رو خر فرض کردن و نفهمیدن که ممکنه طرف به رو خودش نمیاره و اونوقتی که فهمیدن همه چی رو میدونی گفتن  
به قیافت نمیخوره
شاید  بنویسم اینارو و شاید این پست اخرش باشه