دوباره شروع میشه دوباره دلم میخواد بنویسم نمیدونم این چندمین برگشته دیگه حسابش از دستم در رفته!
مثل اولین روزای بلاگ نویسی اشتیاقی نیست شاید فیس بوک و توییترو بقیه بدون اینکه ادم بفهمن رمق ادمو میگیرن و نایی برا
نوشتن نمیمونه
همه اینا رو که میذارم کنار هم میبینم نوشتن یه چیز دیگس بنویسی بعدشم بندازی دور.
از ادمایی بنویسم که با اینکه دوست داشتن و مشتاق بودن برا اینکه بقول خودشون کلاس بذارن و شان خودشونو حفظ کنن بی میل و رغبت اومدن جلو ولی چشاشون یه چیز دیگه بود ادماییی که صحبت از رفتن که میشد رنگشون سفید میشد ولی نگفتن
کسایی که تو رو خر فرض کردن و نفهمیدن که ممکنه طرف به رو خودش نمیاره و اونوقتی که فهمیدن همه چی رو میدونی گفتن
به قیافت نمیخوره
شاید بنویسم اینارو و شاید این پست اخرش باشه