۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

پتروس پخمه

اول که داستان من با ایرانسل تموم نشد و من مجبور شدم قید ده هزار تومنو بزنم....
و البته قید یه سیم کارت هدیه رو....
دوم اینکه امروز بعداز ظهر مغازه بودم که تلفن زنگ زد و وقتی برداشتم یه صدایی که به نظرم اشنا میومد شروع کرد به احوالپرسی..
من همینجوری گیج مونده بودم که این کیه و این حرفا و ازش پرسیدم شما؟
گفت منو نمیشناسی دوست دوران راهنمایی دبیرستان دانشگاه ...عروسیم اومدی...همون که گفت دوران راهنمایی شناختمش..ما به هم نزدیک بودیم و البته تو دبیرستان چون اون فامیلیش با الف شروع میشد از هم جدا افتادیم و البته دانشگاه باهم بودیم ولی اون با کسایی دیگه دمخور شدوو...بقیه ماجرا .
بعد از دانشگاه دوستم رفت سربازی و من معاف شدم (شکر خدا)بعدشم که رفت ازدواج و دنبال زندگیش ..گاه گداری با هم تماس داشتیم تا اینکه اون رفت زنجان و ...وصاحب مزرعه شد وبه نون و نوایی رسید.
اخرین باری که تماس گرفتم باهاش خیلی سرد صحبت کرد و به بهانه اینکه کار دارم و بعدا زنگ میزنم بهت تماس قطع شد.
و البته به قولش عمل کرد و امروز بعد چندین سال زد و حال و احوال و سراغ از بچه های همدوره ای گرفت خوب منم که بی خبر..
بعد رفت سر اصل مطلب که نتوسته مزرعه رو اداره کنه و بعد از سی میلیون ضرر مجبور به فروشش شده و حالا هم اومده تهران زندگی میکنه که خوب من ناراحت شدم چون این دومین دوستی که میبینم اینطوری میشه و مقصرشم همون گوشتای وارداتی برزیلی هستن که دارن دامداری هارو به خاک سیاه مینشونن .
حالا هم دنبال کار میگرده و حاضر نیست که هر کاری رو هم قبول کنه..با این که از نظر مالی شدیدا در تنگناس..
به هیچ عنوان دلم نمیخواست که این دوست سابق رو تو این وضع ببینم و البته کمکشم میکنم..اگه بتونم ولی مطمئنم که همونطور که دلم نمیخواست و نمیخواد دوستامو در همچین موقعیتی ببینم .دلم نمیخواد که دوباره ببینمش ..از امروز با یکی دونفر درباره کار صحبت کردم و فردا هم همینکارو میکنم ولی مطئنم که از هر گونه قرار ملاقات حضوری فراری خواهم بود.
خوب زور که نیست نمیخوام ببینمش.

۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه

الان و ابن لحظه هفتادو دوساعت است که "جی پی ار اس" سیم کارت ایرانسل من قطع شده و البته من نه تنها یکبار بلکه بارها با بخش خدمات ایرانسل تماس گرفتم البته در هر بار تماس مجبور شدم حرفهای تکراری و بی فایده ای را تحمل کنم که نه تنها وقت من رو هدر داده بلکه هزینه ای اضافه نیز برای من تحمیل کرده..هر بار تماس با ایرانسل حدود صد ثانیه از وقت شما باید صرف شنیدن جملات تکراری بشه و صد البته که این هزینه از اعتبار شما کم خواهد شد و یا برروی قبض تلفن موبایل یا تلفنتان میاد.

بعد از تماس وقتی به اپراتور مربوطه مشکل خودمو گفتم کلی قربون صدقم رفت و گفت من مشکل شمارو به بخش فنی گزارش میکنم و براتون پرونده تشکیل میدم و اگر تا بیست و چهار ساعت بر طرف نشد شما با این شماره پرونده مشکل خودتون رو پیگیری کنید..

خوب بعد از تحمل بیست و چهار ساعت بی اینترنتی و عدم رفع ایراد مجددا با پشتیبانی ایرانسل تماس گرفتم و اینبار بعد از تحمل چرت و پرت های ضبط شده و شنیدن چندباره لطفا منتظر بمانید به اپراتور وصل شدم و اپراتور مربوطه بعد از اینکه قربون صدقم رفت کلی،گفت :اقا مشکل شما به بخش فنی ارجاع شده ولی بخاطر جشنواره پاییزه همکاران ما در حال رفع مشکل هستن.و شما بیست و چهار ساعت دیگه هم تحمل کنید مطمئنا مشکل شما حل خواهد شد و اکنون من بعد از تحمل بیست چهار ساعت دیگه مجددا تماس گرفتم و اینبار اپراتور مربطه خیلی راحت بهم گفت من نمیتونم کمکی بهتون بکنم چون سیستم ما قطع میباشد و در حال حاضر امکان رسیدگی به مشکل شما نمیباشد بهتر است با یک گوشی دیگه امتحان کنید و اگر کار کرد باید تنظیمات گوشیتونو مجددا ست کنید..و یا فردا صبح مجددا تماس بگیرید تا جواب مشکلتون داده بشه.

خوب برادر جان من مشکلم اینه که سیستم شما اعتبار منو صفر کرده در حالیکه تازه به مدت یکماه شارژ کردم و فقط یکروز از شارژش گذشته بود .

روزهای اول که این سیستمو معرفی کردید کیفیت خوب بود و لی الان انقدر افت کرده که هر چند دقیقه یکبار ارتباط قطع میشه خوب وقتی اعتراض میکنیم خیلی خونسرد میگید چون مشترک زیاده و استفاده میکنن دی سی میشه و مشکلی نیست.

اگه از نظر شما مشکلی نیست ولی از نظر ما دی سی(قطع شدن اینترنت) شدن بدترین مشکله.

چرا باید سیستم داخلی یه شرکت بزرگ مخابراتی قطع باشه و اپراتور نتونه به مشکل مشترکین رسیدگی کنه..؟

من خودم میدونم که مشکل من یه مشکل سخت افزاری یا نرم افزاری مربوط به من نیست بلکه یک اشتباه لپی بوده از طرف شرکت ایرانسل که خیلی راحت میشد جبران کرد و لی من نمیدونم چرا باید بیشتر از سه شبانه روز من منتظر بمونم و هیچگونه رسیدگی هم به کار من نشه؟

متاسفانه و هزار بار با تاسف باید بگم که در حال حاضر من مجبورم برای ارتباط با دنیای وب از جی پی ار اس استفاده کنم.و راه دیگه ای هم ندارم.

متاسفانه ایرانسل بعد از اینکه تونست مشترکان زیادی رو جذب کنه به شدت از کیفیت خدماتش کم شده وبه علت نقص در سیستم حمایت از مصرف کننده فکر نکنم به فکر افزایش کیفیت خدماتش باشه.....و صد البته انکه به جایی نرسد فریاد است..

خوب الان به اون هفتادو ساعت بیست وچهار ساعت اضافه شده و بالاخره امروز صبح یکی جواب منو داد و گفت که خیلیا دچار این مشکل شدن و طول میکشه تا مشکل همه حل بشه باید منتظر باشید.

خوب نمیشد اینو روز اول میگفتن.؟!

۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه

برای اینکه یه سوژه از نوشتن از یاد ادم نره چیکار باید کرد؟
اونو یه جایی نوشت و بعدش تو یه فرصت مناسب روش کار کرد؟
یا نه همون لحظه شروع به نوشتن کنی و بقیه ماجرا...
حالا همه اینا به کنار کار ما شده عین جهنم ایرانیا
وقتی سوژه هست قلم وکاغذ نیست و قتی ابزارش هست سوژه نیست.

۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

war جنگ حرب شر

اگه از من بپرسن اولین روز مدرسه و خاطره ای که داری.
من چیزی جز ترس و اضطراب و اژیر قرمز و پناهگاه یادم نمیاد
خوشبختانه یا متاسفانه اولین روز مدرسه من اول مهر ماه یکهزارو سیصدوپنجاه ونه بود حمله هوایی شد سر کلاس بودیم و ریختن ما تو زیر زمین مدرسه که اسم پناهگاهو داشت..
200-300تا بچه دبستانی که بعضیاشون شلوارشون خیس شده بود...
بغض کرده بودم ترسیده بودم میترسیدم نمیتونستم گریه کنم الانم نمیتونم...ولی ترسیده بودم یه دنیا
میگفتن صدام حمله کرده ......
مادرم اومد منو برد خونه یعنی هممون رفتیم و بعد ازون صدام فقط شبا میومد ...

۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

دوازده ساعت از زندگی من

سی دقیقه نیمه شب 22شهریور تلفن خونه زنگ میزنه و من با نگرانی جواب میدم...یکی از اشناها زنگ زده میگه من اشتباهی از اتوبوس پیاده شدم الان میدون فردوسی ام میخوام برم راه اهن چیکار کنم؟
خوب منم گفتم برو سوار هم.ن اتوبوسی شو که پیاده شدی و بقیه مسیر
ساعت نه صبح همان روز یکی از اشناها من خرید کردم تو یه چک دو ماهه بنویس بده من ..قبلا بارها من بهش گفتم چک نمیدم و..اخرشم گرفت و رفت من موندم که این به موقع پول میریزه به حساب یا نه؟
ساعت یازده یکی زنگ زده :من گوشیم خرابه و کجا ببرم تعمیرش کنم ؟و چنتا سوال دیگه
نیم ساعت بعد یکی دیگه زنگ زده اقا من میخوام شیشه عینکمو عوض کنم جایی رو سراغ داری که برم ....؟
این یه گوشه ای از زندگی منه

۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

همشهری

بدون شک روزنامه همشهری یکی از پرتیراژترین روزنامه های ایران میباشد و البته این تیراژ بیشتر مرهون صفحهات اگهی این روزنامه میباشد.
امری که باعث اقبال مردم به یک روزنامه میشود در درجه اول اخبار ان روزنامه میباشد و همه خریداران یک نشریه حتی اگر بخاطر نیازمندیها مجبور به این کار شده باشند حداقل نیم نگاهی به صفحه اول و تیترهای ان انداخته و سپس به سراغ اگهی ها میروند..
دیروز صبح انفجار لوله انتقال گاز در حوالی مشهد و کشته و مجروح شدن عدهای یکی از مهمترین اخباری بود که روی صفحه خبرگزاریها رفت.والته بخاطر تعطیلی هیچ روزنامه ای قادر به انتشار ان نبود ..
با توجه به اینکه این اتفاق صبح روز شنبه اتفاق افتاده بود انتظار میرفت که امروز روزنامه همشهری به ان پرداخته و در مورد ان اطلاع رسانی کند ...
ولی وقتی امروز صبح من تمام صفحات داخلی این روزنامه را نگاه کردم یک لحظه به خودم شک کردم که شاید خبر شایعه ای بوده و بس..
ایا امکان دارد یک روزنامه با تیراژی بالا این خبر را منتشر نکند؟حتی در چند سطر کوچک و در صفحات داخلی؟
کشته شدن شش نفر و زخمی شدن تعداد ی بیش از این ایا ارزش خبری ندارد؟
ایا بهتر نیست روزنامه همشهری بجای انتشار چند صفحه به اصطلاح خبری هرروز یک ویژه نامه پر از اگهیهای خبری انتشار دهد.؟

۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

سکوت

وقتی قیف هست قیر نیست و وقتی قیر هست حس کارکردن نیست.
نتیجه اخلاقی:زمستون سقف چکه خواهد کرد

۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

درون و برون

ادمیان دو دسته ان یا درونگران یا برونگرا.....
ادمای برون گرا همیشه سعی میکنن چیزی تو دلشون نگه ندارن خوشحالیشونو میشه زود فهمید و غمشونم همینطور.
اما درونگراها همیشه سعی میکنن احساساتشونو واسه خودشون نگه دارن و خیلی سخت میشه فهمید تو وجودشون چه خبره.
اما مشکل از اینجا شروع میشه که این وسط یه کسایی پیدا شدن که اینو هم ایرانیزه کردن(ایرانیزه کردن یعنی قاطی کردن چنتا چیز و تولید یه محصول جدیدولی عجیب ,نمونش پیکان موتور پژویی یا بر عکسش پژو اردی)
این دسته که روز بروزم دارن زیاد میشن هر چی غم دارن میریزن بیرون همیشه دوست دارن خودشونو غمگین نشون بدن مخصوصا وقتی یه ادمی رو گیر بندازن که یه کم خودشو مقید بدونه به اینکه به حرف طرف مقابل باید گوش داد. واویلا داره این حالت..
حالا که توییتر و فرند فید و وبلاگستانم که هست چه بهتر..
هرجا که سرک بکشی اه هست و ناله ..انگار که مصیبت کشی یه جور افتخار شده ....
یارو تا خرخره شنگوله ولی تو این حالتم تا یکی رو میبینه تو همون حالتشم که داره شکوفه میزنه به زمون و زمانه فحش میده..
دنیا شده محل ری...اینا و ماهم باید بشینیم و نگا کنیم ...
اصلا این شده یه مرض واگیر خطر دار که هنوزم واکسنش پیدا نشده .....اگه نتونی خودت وفق بدی میشی بی خیال و بی عار..



۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

روز جهانی وبلاگ

امروز روز جهانی وبلاگ نامیده شده.حالا چرا و به چه علت این امر برای من معلوم نیست شاید بعد از این پست برم و دربارش یه تحقیق بکنم .
اما فکر میکنم چیزی حدود ده سال از وبلاگ نویسی تو ایران میگذره و دو شخصی که جز اولین و پایه گذار وبلاگ نویسی تو ایران هستند الان یکیشون در غربت و دیگری در زندان دارن روزگارشونو سر میکنند که نفر دوم سرنوشت تلخی پیدا کرده.
سلمان که اولین وبلاگ نویس ایرانی بود و البته تا اونجا که من میدونم تو دبی زندگی میکنه .
ولی موضوع اصلی حسین درخشان هست که الان تو زندانه و بااینکه دادگاهش هم برگزار شده هیچ خبری ازش نیست.
با اینکه قبل از دادگاهش خانوادش با راه اندازی وبلاگی سعی در جلب حمایت کردند ولی بعد از محاکمه حسین تمام سرو صداها خوابید.
من با همین چند خط سعی کردم یادی از این شخص کرده باشم تا بدونیم که اگه وبلاگ و وبلاگنویس ایرانی هست چه کسی شروع کنندش بوده و همینطور مشوق ما که وبلاگنویسی رو شروع کنیم و خیلی از بچه های وبلاگنویس با همین وبلاگ شزوع کردن و الان به جایی رسیدن .
بی انصافی بود اگه من روز جهانی وبلاگ یادی از حسین و سلمان نمیکردم.

۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

نمیدونم چیه و جرا نسبت به نوشتن حس و حال خوبی ندارم نه اینکه نخوام و یا تنبلیم بیاد در حقیقت یه جورایی یه حس منفی ناخوداگاه پیدا کردم ...نسبت به اینکار .
دیوارا خیلی بلندتر ازاونی که فکر میکردم شده و .............
شاید به تدریج این حس از بین بره و بتونم به حال و هوای قبلیم برگردم

۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

دوباره و چند باره

خوب فعلا از چیز خبری نیست و من دارم مینویسم کاش میتونستم اونایی که بعد از چیز نوشته بودم بیارم اینجا بد نیست ادم چرت و پرتاشو یه جایی داشته باشه .
تا بعد که نوشتنم بیاد و البته قبلش اخرین پستمو میذارم اینجا
دنبال یه جا میگردم یه جای کوچیک به اندازه چن کیلو بایت فضا جایی که بتونم بنویسم جاهای قبلی رو گرفتن نمیشه رفت جالبه که وقتی میخوام برم تو خونه خودم باید یا تونل بزنم و یا از دیوار همسایه برم تو .چراغا رو نباید روشن کنی تا کسی نفهمه که خونه ای .
از اینجا هم خوشم نمیاد مثل یه اتاق میمونه که بهت یه تخت دادن و از رو ناچاری مجبوری تحملش کنی.....حالا بگردم ببینم تا چی میشه.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

نارسیس

الان فکر میکنم یک سالی میشه که ویندوز 7 به بازار اومده ولی هنوز نرم افزارای ایرانی تو اکس پی گیرن حتی نتونستن با وستا هم کنار بیان.
نمونش همین دیکشنری نارسیس که باعث شد 11500تومن پول بی زبون رو دور بریزم .حتی فروشنده هم به من نگفت این با ویندوز 7 سازگار نیست بااینکه میدونست من ویندوز 7 دارم.

۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

غربت

زندگی تو غربت اگه هزار تا بدی داشته باشه یه خوبی داره و اونم اینه که اونجا دیگه خبری از فیل تر نیست

کتاب ٍشکم ٍلوازم اریش

وقتی مطلب دکتر مجیدی رو تو وبلاگش درباره فروش کتاب 1Q84در ژاپن خوندم و البته صف کشیدن مردم برای خرید این کتاب. بی اختیار یاد صف نون و شیروالبته فست فود تو ایران خودمون افتادم.نمیدونم چی شده که ما به روزگاری رسیدیم که وقتمون رو یعنی با ارزشترین داراییمون رو باید تو صف شکم بگذرونیم .
موندم چطوری میشه بین کتاب ٍشکم و ارایش و عمل دماغ یه رابطه منطقی ایجاد کرد .؟
به نظر شما میشه؟




۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

حجکم مقبول حاجی اقا

دوستی دارم که:
با رشوه دیپلم گرفت.
با پارتی کلفتی کار پیدا کرد.
با تقلب و البته همون پارتی دانشگاه رفت و لیسانس گرفت.
و حالا به شکرانه این همه نعمت چند ساله که یکسال در میون به مکه و سوریه مشرف میشن
نکته به علت عدم احساس امنیت در عراق جرات زیارت عتباتو ندارن.
قبول باشه حاجی اقا.

۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

ناظم

چند وقت پیش که ناظم دوران دبیرستانم روتو خیابون دیدم از نگاهش معلوم بود که منو شناخته و توقع داشت تا برم جلو و سلام بدم و لابد دستشم ماچ کنم.
ولی من با کمال پررویی تو چشماش نیگا کردم و اصلا نه سلامی و نه علیکی .یاد روزایی افتادم که تو سرما و گرما واستادیمو این اقا مارو هفته ای نیم ساعت نصیحت میکرد نصیحتی از جنس تو نخور من بخورم.از جنس این اخه و تفه و البته برای شماها.
یاد روزی افتادم که بعد از تعمیر توالتای مدرسه پس از سالها اونم توسط شهردار وقت.اومد تا دو کلمه مارو نصیحت کنه.
اقا بعد از اینکه حرفاش به اخر رسید گفت الحمدالله ما اینا رو لطف کردیمو واستون تعمیر کردیم حالا شما اینجا رو مثل خونه خودتون بدونین و مواظبش باشید.البته بچه ها هم هو کردن و وقتی دید که ضر مفت زده گفت منظورم این بود که مثل توالتای خونه خودتون بدونید.
خوب شما توقع دارید من این آقارو ببینم بعدش برم باهاش سلام وعلیک کنم و بهش بگم اقا من به تو مدیونم بخاطر چیزایی که بهم نباید یاد میدادی .بخاطر روزای سرد زمستون و گرمی که افتاب میزد به سرمون و ما هم مجبور بودیم کرسی شعراتو تحمل کنیم واز ترس پس گردنی و فحشای ناظم "موجیمون "هیچی نگیم.
خوب لااقل الان این اختیارو دارم که تو رو به حساب نذارم و به چشات نیگا کنم و بهت سلام ندم تا بدونی که دنیا گرده و کوه به کوه نمیرسه و ادم به ادم میرسه.
حالا میتونی بری بگی عجب ادم نمک نشناسی بود.دلتو به این خوش کن دل من به همین چنتا چیزی که نوشتم.

۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه

ترکیه

یکی از دوستای پدرم که بالای هشتاد سال سن داره برای تعطیلات عید رفته بود ترکیه منزل یکی از اقوامش.
اولا رفتنش برای من بسیار تعجب انگیز بود در حد بوندس لیگا و دیگه اینکه حرفای بعد از برگشتنش که صحبت از گرفتن اقامت ترکیه بود .
این آدم یه شخص مذهبی ولی نسبتا روشنی بود شخصی بود که تو ملی شدن صنعت نفت جوانیشو سپری کرده.خاطراتی که برای من نقل کرده 180درجه بااون چیزایی که تو کتاب تاریخ خونده بودم فرق داشت.تو انقلاب هم به دنبال ازادی بود و کینه مصدقو از شاه داشت و حالا هم یه سبز .
حالا چرا اینا رو گفتم ؟خودم هم توش موندم که چطوری بعضی جمله ها رو به هم ربط بدم.فکر کنم یه رابط چند به یک احتیاج دارم.
برم دنبال رابط بگردم تا بعد.
اهان من فکر میکردم این شخص وقتی بر گرده از بد حجابی ترکیه شکایت خواهد کرد و اولین حرفاش در باره این مسایله ولی من هر چی صبر کردم که یه کلمه درباره حجاب و اینها حرف بزنه زهی خیال باطل..
در اخرش بهش گفتم حاجی اونجا تازه ترکیه بوده اگه آلمان بری چی میگی؟

۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

]چندروز پیش که یه مصاحبه از انوشه انصاری رو دیدم خیلی برام عجیب بو د که چطور یه فردی که فقط بیست میلیون دلار برای سفرش هزینه کرده اینقدر میتونه بی ادعا باشه؟برای من خیلی عجیبه
با توجه به چیزایی که اینجا تو ایران میبینم و عکس العمل ادمایی که دور و برم هستن برای من تعجب اور که چقدر این شخص بی ادعا و بقول خودمون خاکی باشه.
دور برمون خوب نیگا کنیم حتی به خودمون اگه نگاه کنیم میبینیم که پز دادن مثل یه صفت ژنتیکی شده.
من خیلی افرادی رو میشناسم که به خاطر اینکه به اصطلاح کم نیارن دروغ میگن و اصلا به این توجه نمیکنن که با این کار چه ابرویی از خودشون میره و البته افرادی که به غیر دکمه سبز و قرمز گوشی موبایلشون هیچ اطلاعاتی از گوشیشون ندارن و همیشه سعی میکنن اخرین مدلشو داشته باشن و.....از اون بدتر ادمای مدرک دار بی سوادی که مدرکشونو قاب طلا میگیرن میذارن جلو چشم همه که بله ماهم مهندسیم ولی دریغ از یه ذره شعور .
من نمیدونم چه باید کرد که این تربیت و فرهنگ عوض بشه.کاش بجای نگاه کردن به سوییچ ماشین همدیگه یا گوشی موبایلمون و ارزیابی قیمت لباسای همدیگه یکمی هم به شخصیت خود خودمون نگا میکردیم.کاش!!!

۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه

ایرانیان امریکا

قبل ترها همیشه وقتی یه سری از افرادو میدیدم که با پز و افاده و دماغ باد کرده میگفتن که فامیلمون امریکاست و یا پسر و دخترم امریکان.فکر میکردم امریکا سرزمینی با دویست وسیصد میلیون آدم "های کلاس "و روشنفکر و اینجور چیزا.
بعدش که بزرگتر شدم و دنیا هم کوچکتر شد و البته ماهواره هم اومد دیدم نه بابا این خبرا نیست.شبکه های فارسی زبان یکی پشت یکی مثل پشکل ریختن بیرون از شب خیز بگیر تا امیر قاسمیو شهرام همایون سیاسی.
من هنوزم که هنوزه نمیدونم فلسفه این تلویزیونای لوس انجلسی چیه؟اگه کارشون فرهنگ سازی که چیزی جز فرهنگ گدایی و خاله پیرزنک بازی تا حالا ترویج نشده.دعواهای مجری و مدیر شبکه ها با همدیگه.
همیشه یه چند ماهی کاسه گدایی دستشون میگرن و به اصطلاح تله تان راه میندازن که ای مردم یاری کنید تا ما تلویزیون داری کنیم.
اگه شما قادر به تامین بودجه نیستین پس برا چی تلویزیون راه میندازید .تلویزیونایی که حتی سالی یک ساعت تولید برنامه ندارند و کاری جز مصاحبه های بیات و دست چندم ندارن.
حالا تا اینجای کار یه طرف , اما چیزی که منو اذیت میکنه.پخش سریالای ایرانی که از شبکه های ایران پخش میشه و اینا بعد از یه مدت شروع میکنن به پخشش یا بهتر بگم رلش میکنن اونم با کیفیت بد از لحاظ تصویری.
گردانندگان این شبکه ها چجور ادمایین ؟ایا غیر از یک سری افرادی که به جز کسب منافع شخصی خودشون هدف دیگه ای دارن؟
اکثر تماسای تلفنی ساختگی و برنامه هاشون جز یه سری وراجیایی که سواد و اطلاعات مجریاشون در حد همون پنجم دبستانه چیز دیگه ای نیست.
ادامه داره.........

۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

سفر با رویال سفر

هفته پیش در چنین روزی برای شرکت در مراسم چهلم عموجان باید میرفتم تبریز.طبق معمول با استفاده از تلفن و رزرو تلفنی بلیط گرفتم.والبته از شرکت "رویال سفر ایرانیان"
اما طبق معمول و چیزی که تو ایران عادی شده اتوبوس تازه ساعت "ده وبیست "دقیقه به جلوی سکو اومد در حالی که ساعت حرکت ده و ربع بود.و ما با سلام و صلوات ساعت یکربه به یازده راهی شدیم
بعد اینکه سوار اتوبوس شدم و سرجام نشستم متوجه شدم که صندلیم خرابه و هربار که میخواستم تکیه بدم پشتیم به سمت عقب میرفت.تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که به مهماندار اطلاع بدم والبته اونم یه جوابی داد که ما همه گیج موندیم.
وقتی گفتم که آقا این پشتیش خرابه.برگشت و با یه خنده مسخره ای گفت :وقتی رسیدیم درستش میکنم.اینم از شانس تو که اینجا افتادی.
خوب این شرکت "رویال سفر" بلیطش از بقیه تعاونی ها پانصد تومن گرونتره چون ادعاشون میشه که سرویسشون از همه بهتره.
که این یه نمونش بود.حالا قصه برگشتنمون بمونه واسه بعد که هوس کردم با vipبرگردم و شانس اوردم که ذات الریه نگرفتم.

۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

خاطرات تلخ و بی مسئولیتی.



اینجا میخوام درباره مشکلاتی بنویسم که برای ادم پیش میاد البته نه مشکلاتی که مسئولش خود فرد بلکه مسیولش افراد دیگه ای هستن ولی به علت عدم احساس مسیولیت مدیران و چیزایی شبیه این انسان دچار سر خوردگی میشه.
اینجا خبری از ادبیات و نثر و نظم نیست.اینو خیلی جدی میگم.
البته بخش نظرات و جوابگویی هم تعطیله و همه اسامی شرکتها و حتی اسامی افراد تا حد ممکن نوشته خواهد شد.و البته اگه برخورد خوب و مسئولانه ای هم باشه مطمئنا میگم و تشکر هم میکنم.شاید اینطوری یه جورایی بشه یه تلنگری زد .
اولین نوشته منم مربوط به سفر اخیرم میشه که فردا میذارمش اینجا.