۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

دوازده ساعت از زندگی من

سی دقیقه نیمه شب 22شهریور تلفن خونه زنگ میزنه و من با نگرانی جواب میدم...یکی از اشناها زنگ زده میگه من اشتباهی از اتوبوس پیاده شدم الان میدون فردوسی ام میخوام برم راه اهن چیکار کنم؟
خوب منم گفتم برو سوار هم.ن اتوبوسی شو که پیاده شدی و بقیه مسیر
ساعت نه صبح همان روز یکی از اشناها من خرید کردم تو یه چک دو ماهه بنویس بده من ..قبلا بارها من بهش گفتم چک نمیدم و..اخرشم گرفت و رفت من موندم که این به موقع پول میریزه به حساب یا نه؟
ساعت یازده یکی زنگ زده :من گوشیم خرابه و کجا ببرم تعمیرش کنم ؟و چنتا سوال دیگه
نیم ساعت بعد یکی دیگه زنگ زده اقا من میخوام شیشه عینکمو عوض کنم جایی رو سراغ داری که برم ....؟
این یه گوشه ای از زندگی منه