۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

ناظم

چند وقت پیش که ناظم دوران دبیرستانم روتو خیابون دیدم از نگاهش معلوم بود که منو شناخته و توقع داشت تا برم جلو و سلام بدم و لابد دستشم ماچ کنم.
ولی من با کمال پررویی تو چشماش نیگا کردم و اصلا نه سلامی و نه علیکی .یاد روزایی افتادم که تو سرما و گرما واستادیمو این اقا مارو هفته ای نیم ساعت نصیحت میکرد نصیحتی از جنس تو نخور من بخورم.از جنس این اخه و تفه و البته برای شماها.
یاد روزی افتادم که بعد از تعمیر توالتای مدرسه پس از سالها اونم توسط شهردار وقت.اومد تا دو کلمه مارو نصیحت کنه.
اقا بعد از اینکه حرفاش به اخر رسید گفت الحمدالله ما اینا رو لطف کردیمو واستون تعمیر کردیم حالا شما اینجا رو مثل خونه خودتون بدونین و مواظبش باشید.البته بچه ها هم هو کردن و وقتی دید که ضر مفت زده گفت منظورم این بود که مثل توالتای خونه خودتون بدونید.
خوب شما توقع دارید من این آقارو ببینم بعدش برم باهاش سلام وعلیک کنم و بهش بگم اقا من به تو مدیونم بخاطر چیزایی که بهم نباید یاد میدادی .بخاطر روزای سرد زمستون و گرمی که افتاب میزد به سرمون و ما هم مجبور بودیم کرسی شعراتو تحمل کنیم واز ترس پس گردنی و فحشای ناظم "موجیمون "هیچی نگیم.
خوب لااقل الان این اختیارو دارم که تو رو به حساب نذارم و به چشات نیگا کنم و بهت سلام ندم تا بدونی که دنیا گرده و کوه به کوه نمیرسه و ادم به ادم میرسه.
حالا میتونی بری بگی عجب ادم نمک نشناسی بود.دلتو به این خوش کن دل من به همین چنتا چیزی که نوشتم.